نوشته شده توسط : Dr. Dalake

گوش دادن به احساسات شخصی که در مقابل ما نشسته و این‌که خودما را جای او قرار دهیم یعنی همدلی کردن با او، یعنی احساساتش را درک می‌کنیم و عواطف یک اصل مهم در سازگاری رابطه‌هاست، ولی همین همدلی کردن و گوش کردن‌ها را باید از زمان کودکی به فرزندتان بیاموزید. آن خانواده‌ای که از احساسات دیگران مطلبی را نیاموخته و از مهارت درک هیجان چیزی نمی‌داند و یا دارای ضعف‌های زیادی در این زمینه‌ها است،

مگر می‌شود از آنها انتظار داشت که فرزندشان بتواند دیگران را درک کند؟ (آموزش به کودکان)خانواده‌ای که هنوز خودش نمی‌داند در برابر رفتارهای کودک مثل، بدخلقی، بدرفتاری، پرخاش، بدغذایی و یا ناملایمات او چه عکس‌العملی از خود نشان دهد، پس چه توقعی می‌توان از خود کودک داشت؟

مشاوره کودک درمورد عشق و نفرت
افرادی که وقتی در حضورشان صحبت از همدلی و یکرنگی می‌کنیم گویا برایشان حرف پرت و پلا و بی‌منطق و قاعده زده‌ایم و یا جمله مسخره‌ای را گفته‌ایم، نمی‌توان از آنها توقع داشت که بتوانند برای فرزندانشان صحبت از همدلی کنند و کودک خود را به آرامی و فروتنی و نرم‌خویی سوق دهند و یا بتوانند بیش از حد در این زمینه‌ها موفق عمل کنند. همه‌گیر شدن توقف در خود و بی‌اعتنایی به دیگران در جامعه زنگ خطری برای همه ماست، چون اساسا چه بخواهیم چه نخواهیم همه ما روی یک قایق نشسته‌ایم و پیش می‌رویم و سوراخ کردن این قایق به ضرر همه تمام خواهد شد.

اگر تصور کنیم با یکجانبه‌گرایی و خودخواهی می‌توانیم صاحب درک و کمالات شویم و یا بخواهیم خودمان را دست بالا بگیریم و افکار خود را بیش از حد به رخ دیگران بکشانیم، نه‌تنها خودمان ضرر می‌کنیم، بلکه فرزندی که تحت کنترل ماست، هر لحظه از عملکرد و طرز برخورد و افکار ما کپی می‌کند نیز ضرر می‌کند مشاورکودکان.

ما در این مقاله درباره مهارت توجه به دیگری، همدلی و درک هیجان‌ها، عواطف و اندیشه‌های دیگران را ترجیحا از دید و نگاه خانواده بررسی می‌کنیم و بر این موضوع تاکید می‌کنیم که اصل و مبنای ما خود پدرها و مادرها هستند. پدر و مادرانی که قرار است فرزندانی با روان و ذهن سالم تحویل جامعه بدهند و به آنها بفهمانند که در آینده سکانداران این جامعه آنها هستند. تردید نکنید درک احساسات و عواطف دیگران نیازمند آموزش است که باید از دوران کودکی به فرزند آموخت.

نمایش هیجان و عاطفه در بازی ها
پدرها و مادرها باید به یاد داشته باشند که از سه سالگی کودک خود را به صورت آگاهانه با احساسات و هیجان‌های مختلف آشنا سازند. یعنی می‌توانید به وسیله بازی کردن با او و یا این‌که او را با احساسات اصلی مواجه کنید تا نسبت به آنها آگاه شود و فرق بین بسیاری از هیجانات را متوجه شود و درک نماید. به طور مثال می‌توان به هیجان‌هایی مثل مثل غم، عصبانیت، خشم، شادی، ترس، اضطراب و نفرت اشاره کرد.

بهتر است بدانید که اگر کودک دختری در خانه دارید به وسیله عروسک‌های بزرگ و کوچک با او خاله بازی کنید و با نمایش بازی کردن به خانه او بروید و درباره بعضی از اتفاقاتی که در همان روز و یا روز قبل برایتان افتاده، با او صحبت کنید.

سعی کنید خود را به حالت یک کودک در آورید و خیلی کودکانه با او رفتار کنید تا او شما را بفهمد و بتواند ارتباط کودکان با شما برقرار کند. در بین بازی با او سعی کنید گاهی اوقات خود را غمگین نشان دهید و یک داستان ناراحت‌کننده برایش تعریف کنید و بعضی اوقات شاد شوید و داستان‌های طنزآمیزی برایش تعریف کنید و با این کار باعث شوید تا احساسات و عواطف و درک کودک را درباره آن موقعیت‌ها شناسایی کنید.

رفتار فرزندان در سنین مختلف
به یاد داشته باشید که فرزند کوچک‌تر از فرزند بزرگ‌تر الگو می گیرد. متاسفانه در بعضی از موارد مشاهده می‌شود که بعضی از خانواده‌ها حتی با خودشان هم صادق نیستند و گاهی اوقات فضای خانه‌شان از تظاهر و دروغگویی پر می‌شود. به یاد داشته باشید که وقتی کودک شما چند بار با دروغ و ظاهرسازی مواجه شود، این عملکرد اشتباه را در ذهن خود ضبط کرده و به مرور زمان از خودش به عناوین مختلف انعکاس خواهد داد. اگر چنین عملکردی از سمت خودتان ارائه دادید، هرگز از کودکتان توقع نداشته باشید که کودکتان بویی از همدلی و درک متقابل داشته باشد.

منبع:مرکز مشاوره-مشاور کودکان: آموزش دوست داشتن و نفرت به کودکان!



:: برچسب‌ها: آزار کودکان , مشاور کودکان , آموزش دادن به کودک ,
:: بازدید از این مطلب : 210
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 20 خرداد 1402 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

بزهکاری کودکان

از هنگام تولد تا ۱۰ یا ۱۱ سالگی را دوره کودکی می‌گویند. سال‌های کودکی از نظر پایه‌ریزی اخلاقی و رشد عاطفی و شخصیت از مهمترین سال‌های زندگی بوده، دوره تکامل عقلانی و منطبق شدن با وضع محیط و دوره ثبات نیز هست. در این دوره کودک با اتکا به بزرگ‌ترها و حمایت و مراقبت آنها کمتر مرتکب جرم می‌گردد. فرآیند تربیت زیستی – اجتماعی کودک از خانواده آغاز می‌شود. خانواده نیز جمعی کوچک از یک جامعه بزرگ است. خانواده و محیطی که کودک در آن متولد می‌شود و رشد می‌یابد، نقش مهمی در رشد جسمی و روانی و تکوین شخصیت کودک را ایفا می‌کند. بنابراین، باید محیط او را مساعد و آماده ساخت. به بیان دیگر، محیط زندگی کودک باید پر از نشاط، خوشرویی، اعتماد، صداقت، جوشش و همکاری باشد. کودک بعد از ۵ تا ۶ سالگی علاوه بر والدین و دیگر اعضای خانواده، با افراد دیگری در خارج از خانواده چون همسالان و همبازی‌ها، دوستان، همدوره‌های مدرسه، معلمان و… رابطه داشته و از آنها تاثیر می‌پذیرد و تا حدی در آنها تاثیر می‌گذارد. والدینی که سعی می‌کنند کودکان خویش را بر مبنای معیار ارزش‌های ذهنی خود یا بر مبنای روش‌های تربیتی جوامع بیگانه تربیت کنند، به ناسازگاری اجتماعی آینده فرزند خود کمک کرده‌اند.

کودکان نامشروع در بیشتر کشورهای جهان شانس سالم زیستن را ندارند، زیرا جامعه معیار ارزشی خوبی نسبت به آنها ندارد. مردم اینگونه جوامع کودکان یادشده را مانند کودکان عادی متعلق به والدین شناخته شده نمی‌پذیرند، اغلب مردم آنها را از خود دور می‌کنند و گاه حرامزاده را کسی می‌دانند که خونش ناپاک است. مسلما این نوع رفتارها در کردار کودکان تاثیر می‌گذارد و به احتمال قریب به یقین واکنش‌های نامناسب آنان را به دنبال دارد.

در دوره کودکی ارتکاب جرم یا ربودن اشیایی که خوشایند کودک است و ارزش واقعی آنها را درک نمی‌کند، آغاز می‌گردد. بعدها در کودکستان و دبستان که با مفهوم «مال غیر» آشنا می‌شود، وسایل همسالان و همکلاسی‌های خود را می‌رباید، ولی این عمل را دزدی نمی‌داند، بلکه آن را برداشتن، کش رفتن و غیره می‌نامد. اطرافیان نیز به علت عدم قوه تمیز اعمال و رفتار کودک را مورد توجه قرار نمی‌دهند. کودک رفته رفته از همسایه‌ها، فامیل و دیگر انسان‌ها وسایلی را می‌رباید. نوع اشیای مسروقه در سنین مختلف و نیز در زمان و مکان‌های مختلف با توجه به وضع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه متفاوت است.

مثلا در زمان جنگ، کودکان برای حفظ حیات و رفع گرسنگی خود به غذا، لباس و در دوره صلح به اشیاء و مواد مختلف دیگر دستبرد می‌زنند. جرایمی چون دزدی و ولگردی بالاترین رقم بزهکاری کودکان را تشکیل می‌دهد.

بزهکاری نوجوانان و جوانان

دوره نوجوانی که معمولا از ۱۱ یا ۱۲ سالگی شروع می‌شود، متمم دوره کودکی است و دوره تحول جسمی و روانی فرد است. رشد سریع اعضا سبب بیداری هوس‌ها و احساسات و رویاهای گوناگون می‌گردد و از درون نوجوان فشارهایی را بر وی تحمیل می‌کند که برایش ناشناخته است. این فشارهای ناشناخته، نگرانی‌ها و هیجان‌هایی را در پی دارد که برای نوجوان تاکنون سابقه نداشته است. در این دوره اعضا و احساسات نوجوان برای تامین و درک لذت جنسی با یکدیگر همکاری می‌کنند و هرچه با عشق و زیبایی رابطه داشته باشد، بیشتر سبب هیجان ظاهری او می‌شود. تصورات و تخیلات شاعرانه و تعبیرات و تشبیهات او لذت‌آور و بی‌پایان است. به همین دلیل، نوجوانان زودتر از بزرگسالان تحت تاثیر عوامل مختلف اجتماعی قرار گرفته، مرتکب جرم می‌گردند. در این دوره پسران غالبا وسایل الکتریکی و وسایل نقلیه (دوچرخه، موتورسیکلت، اتومبیل) را به سرقت می‌برند.

در دوره جوانی فرد به رشد کامل عقلانی و جسمانی نزدیک‌تر می‌شود. هرچند دورانی شبیه نوجوانی را در خود احساس می‌کند. جوانی دوره بحران و زمان شورش است. جوان هر قدر به شناخت بیشتر خود و محیط نائل آید، به همان نسبت توقعش بیشتر می‌گردد. چون با شناخت بیشتر خود، فلسفه زندگی‌اش نیز تغییر می‌کند و در نتیجه می‌خواهد خود را با معیارهای دوران بلوغ هماهنگ سازد. به همین دلیل، با معیارهای والدین و معلمان خود اختلاف پیدا می‌کند و گاه ممکن است دامنه این اختلاف وسیع‌تر گردیده، او را به ستیزهایی با آنان بکشاند.

از دیگر مسائل و دشواری‌های دوره جوانی، تمایلات شدید جوانان به تماشای فیلم‌های سکسی و دیگر وسایر ارتباط جمعی است. البته تمایلات جنسی به یکباره در این دوره بروز نمی‌کند، بلکه در دوره جوانی افزایش می‌یابد و اگر تحریک و منع شود، احتمالا به صورت امیال مفرط جنسی درمی‌آید و به تمایلات شدیدتر منتهی می‌گردد که گاه به انحرافات جنسی می‌انجامد یا به صورت رفتارهای غیرعادی که برای جلب توجه جنس مخالف است، جلوه‌گر می‌شود.

تفریح و سرگرمی جوانان در عصر وسایل ارتباط جمعی، به طور روزافزون به صورت غیراخلاقی درآمده است. سینما و ویدئو و ماهواره به اغراق‌گویی در ارزش‌ها و تحریک احساسات جوانی و ماجراهای شادی‌بخش یا جنایی می‌پردازند و این تغییرات موجب عدم پذیرش رفتارهای جوانان توسط والدین می‌گردد که سرانجام موجب بروز کشمکش‌هایی بین آنان می‌شود. جوانان به دلیل تغییر شرایط اقتصادی و اجتماعی با مشکلات چندی مواجه می‌شوند و از جمله به آینده کاری و شغلی خود اطمینان ندارند که این خود می‌تواند مسئله بزرگی برای آنان فراهم آورد؛ زیرا جوانان در امر استخدام به دو نکته توجه دارند: پیداکردن شغلی که درآمد کافی و مطمئنی داشته باشند و رضایت از نوع کار.

اگر در جامعه‌ای روابط بر ضوابط برتری داشته باشد، افراد برای پیداکردن کار و تامین زندگی ممکن است به انجام هر کاری تن در دهند. به علاوه، در مواردی احتمال دارد کاری که پیدا کرده‌اند، رضایت آنها را فراهم نیاورد. این امر علاوه بر پایین آ‌وردن کیفیت کار، موجب فشارهای روانی یا عصبی می‌گردد و در نتیجه از فرد رفتارهای نامتعادل سر می‌زند. بدتر از همه، اگر در اینگونه کارها تامین وجود نداشته باشد، ناهنجاری رفتار شدیدتر می‌شود.

روانشناسان و کارشناسان امور تربتی بر این باورند که خودکشی، خودسوزی و ترک مدرسه در میان نوجوانان و جوانان، بخصوص دخترها، بیشتر مربوط به افرادی است که مشکلات عاطفی و رفتاری داشته‌اند و یا از نظر مالی در سطح پایینی بوده‌اند. دخترها معمولا وقتی به سن بلوغ می‌رسند، دنیای آرمانی خود را با داشتن امکانات مالی، پوشیدن لباس‌های مناسب و زیبا، استفاده از زیورآلات، زیبایی چهره، مورد توجه قرارگرفتن، آبرومند بودن خانواده، حرمت اجتماعی و ازدواج با جوانی که او را سعادتمند کند، به تصویر می‌کشند. عدم دسترسی دختران دم بخت، به این آرزوها، می‌تواند آنها را دلگیر و افسرده سازد.

اگر نوجوان یا جوان به این نتیجه برسد که خانواده، مدرسه دوستان به او بی‌توجه هستند، ممکن است واکنش‌های پرخاشگرانه از خود نشان دهد و یا به جامعه بدبین شده و در زمانی که خود را توانا احساس کند، از آن انتقام بگیرد. در مورد تربیت اولیه و پرورش شخصیت و تقویت اصالت این سرمایه‌های ملی باید بگویم که مهمترین امور در مورد آنها تلاش در تربیت اولیه آنهاست و در مورد تربیت اولیه آنها (تبعیض) خطرناک‌ترین فرایند است. تمایز دختر و پسر و قائل شدن تفاوت بین فرزندان موجد ناهنجاری‌هایی در بچه‌ها می‌شود که بعضا غیر قابل جبران هستند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-روانشناسی کودک:بزهکاری کودکان



:: برچسب‌ها: بزهکاری کودکان , رفتار مناسب با کودکان , آزار کودکان ,
:: بازدید از این مطلب : 719
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

بسیاری از روانشناسان کودک و روانکاوان علل رفتارهای انحرافی را بر حسب نقص شخصیت فرد کجرو توجیه و تبیین می‌کنند و بر این باورند که برخی از گونه‌های شخصیت بیشتر از گونه‌های دیگر گرایش به تبهکاری و ارتکاب جرم دارند. در واقع آنان کژرفتاری‌ها را پیش از آن‌که به ژن‌های غیرعادی یا کروموزوم‌های اضافی نسبت دهند، به تجربه‌های تلخ دوران کودکی که معلول روابط ناسالم بین فرد و محیط اجتماعی او است، می‌دانند.

«واژه شخصیت» در زبان روزمره معانی گوناگونی دارد؛ مثلا وقتی در مورد کسی گفته می‌شود «بسیار باشخصیت» است، غالبا درجه کارآیی و جاذبه اجتماعی وی موردنظر است و گاه نیز کلمه شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی شخص به کار می‌رود، مثلا گفته می‌شود فلان کس «شخصیت پرخاشگر» یا «شخصیت تبهکار» دارد.

آسیب‌های اجتماعی کودکان
روانشناسان در تعریف دقیقی از شخصیت اتفاق نظر ندارند، ولی در بحث از آن بیش از هر چیز به تفاوت‌های فردی توجه دارند؛ یعنی ویژگی‌هایی که یک فرد را از افراد دیگر متمایز می‌کند. با این حال، در بحث حاضر مراد ما از شخصیت، الگوهای رفتاری و شیوه‌های تفکر معینی است که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می‌کنند.

شخصیت چیست؟
شاید بسیاری از ما در مکالمات روزمره بارها این کلمه را گفته و یا شنیده‌ایم که یک نفر را فاقد آن و دیگری را دارای کامل‌ترین نوع آن قلمداد کرده‌ایم. به راستی شخصیت چیست؟ «جورج کلی شخصیت را روش خاص هر فرد در جست‌وجو و پیداکردن و تفسیر معنای زندگی می‌داند. به بیان دیگر «شخصیت، امکان پیش‌بینی آن‌چه را که فرد در موقعیتی خاص انجام خواهد داد، فراهم می‌کند.»

با توجه به تعاریف فوق به نظر می‌رسد چندین تضاد آشکار در برداشت ما از شخصیت وجود دارد: این تضادها عبارتند از:

۱- هیچ دو نفری دقیقا شخصیت یکسانی ندارند. به بیان دیگر، هر کس دارای شخصیت منحصربه‌فردی است.

۲- شخصیت یک فرد می‌تواند هم ثابت و هم انعطاف‌پذیر باشد.

۳- شخصیت از دو عامل وراثت و محیط و تعامل آنها شکل می‌گیرد.

از این تضادهای آشکار می‌توان گفت که این امر کاملا ممکن و عملی است که شخصیت یک فرد هم منحصربه‌فرد و در عین حال دارای خصوصیات مشترک باشد و نیز این خصوصیات در طی زمان می‌توان هم ثابت و هم دستخوش تغییر باشد و نیز این که وراثت و محیط هر دو در شکل‌گیری شخصیت نقش دارند.

از دیدگاه فروید، شخصیت انسان به مثابه قطعه یخ بسیار بزرگی است که در اقیانوسی شناور است و فقط قسمت کوچکی از آن آشکار و در سطح آگاهی است (خودآگاه) و بخش عمده آن زیر آب یعنی در ناخودآگاه قرار گرفته و دنیای وسیع خواست‌ها و تمایلات و انگیزه‌ها و عقاید سرکوب‌شده‌ای است که انسان از آنها آگاهی ندارد (ناخودآگاه) این بخش ناخودآگاه، در حقیقت تبیین‌کننده اصلی رفتارهای ما انسان‌ها است.

ساختار شخصیت شامل سه لایه «نهاد»، «من» و «من برتر» است:

۱- نهاد:

نهاد یا به اصطلاح قدما «نفس اماره» سرچشمه نیروی نفسانی بوده از غرایز اولیه ناخودآگاه انسان است که هیچ‌گونه قید و بندی نمی‌شناسد و فعالیت بر آن بر اصل لذت استوار است و می‌خواهد به سرعت ارضا شود. این نیروی روانی که ناشی از اعمال حیاتی و سوخت و ساز بدن است، مایه زندگی و پایه اصلی شخصیت است و من و من برتر از آن منشعب می‌شوند و برای فعالیت‌های خود نیروی لازم را از آن می‌گیرند.

«نهاد» برای کاستن یا از بین بردن تنیدگی‌ها و ناراحتی‌ها، یعنی پیروی از «اصل لذت» دو نوع فعالیت در اختیار دارد. یک «واکنش بازتابی» و دیگر «نخستین گام کامیابی» واکنش بازتابی شامل مجموع حرکات غریزی و افعال خود به خودی است. مانند سرفه، عطسه و خمیازه و یا پا بر زمین کوفتن و ظاهرا بی‌دلیل به چپ و راست قدم زدن و جست و خیز کردن (در کودکان) این کنش‌ها معمولا سبب کاستن تنیدگی می‌شوند و تا حدی رنج و ناراحتی را از بین می‌برند.

اما «نخستین گام کامیابی» متضمن واکنش روانی پیچیده‌تری است و موجب به تصور درآوردن چیزهایی می‌شود که می‌توانند تنیدگی‌هایی را که از بین بردنشان از عهده حرکات انعکاسی یا بازتابی خارج است، کاهش دهند؛ مثلا سبب می‌شوند که آدم گرسنه غذا را در نظر خود مجسم سازد. یا اگر آرزوی نیل به مقام یا به دست آوردن مالی دارد، در عالم خیال شاهد مقصود را در آغوش گیرد.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-مشاوره کودکان تلفنی:آسیب‌های اجتماعی کودکان



:: برچسب‌ها: آسیب‌های اجتماعی کودکان , آزار کودکان , آینده شغلی کودکان ,
:: بازدید از این مطلب : 556
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 199 صفحه بعد